مرجعیت، مشروطه و "مردمسالاری دینی"
روز مجلس _سالروز شهادت آیه الله مدرس _نشست ( "مردمسالاری دینی" در قرنی که گذشت )_ ۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
بارها شنیدیم که گفتند مردمسالاری دینی یا جمهوری با تعریف اسلامی یک دستاورد بینظیر و بیسابقهای در تاریخ علوم سیاسی و فلسفه سیاسی جهان به لحاظ نظری است و در عرصه تاریخ سیاسی به لحاظ عملی است. یعنی مدام از این نوآوری بحث شده به عنوان یک پروژه بزرگ، یکی از دستاوردهای بنبستشکن که اساساً یک الگوی تازهای، یک فرهنگ جدیدی را در حوزه مفهوم حاکمیت مصداق در حوزه نظامسازی، جامعهسازی، که گام اول برای تمدنسازی جدید اسلامی است نام برده شده است. یکی از مظاهر جمهوریت در دنیا پارلمان و مجلس شورا است که مردم نمایندگانی انتخاب کنند و اینها بروند برای آن جامعه قانون بنویسند. آنها تعیین کنند به عنوان نمایندگان مردم، به عنوان وکیل و نایب مردم، حق حاکمیتی که طبق مبانی دموکراسی ذاتاً متعلق به مردم است. بعد از انتخاب اکثریت، حق حاکمیت به نمایندگانشان منتقل شود و اینها برای جامعه قانونگذاری کنند و درست و نادرست را تعیین کنند و بعد هم نظارت کنند که آیا قوه مجریه اینها را درست اداره میکند یا نه؟ نحوه پارلمان نه کلی شورا کل اصل مسئله اداره شورایی جامعه، همیشه مطرح بوده است. شرق و غرب، جوامع دینی، غیر دینی. اما حالا به این شکل خاص که صندوق رأی و تک تک افراد رأی بدهند، به این شکل نه به عنوان محتوا بلکه به عنوان یک شکل جزء امور مستحدث حساب میشد و به تعبیر خاص مدرنیته سیاسی است. ولی در جهان، تا قبل از انقلاب اسلامی به عنوان یک نهاد دموکراتیک غیر دینی تعریف میشود اصلاً تصور این که این بشود با دین در ذیل گفتمان دینی مطرح شود اصلاً نبود. اولاً این که اساساً دین مرده حساب میشد. کلاً دین حذف شده بود. ما الآن در یک مقطع استثنایی، یکی از قلههای تاریخ دین به معنای عام، اسلام به معنای خاص و تشیّع به طور اخص داریم به سر میبریم. در این فلسفه سیاست علوم سیاسی ما اگر درست در نظر و عمل، مسئله حقوق مردم، انتخاب عمومی، آزادی سیاسی، نظارت، نقد، توقیف حاکمیت، مشروطهسازی حکومت، به اینها توجه نکنیم طوری از حکومت دینی حرف بزنیم که ته آن به تعبیر مرحوم "میرزا نائینی" استبداد دینی بشود خب طبیعی است که لیبرال دموکراسی سمپات پیدا میکند، نفوذ پیدا میکند یعنی حتی بچه مسلمان در خود حوزه به آن سمت میرود. این مسئله پارلمان و انتخابات، جمهوریت، از همان اول، دو گروه مخالف برای آن پیدا شد وقتی امام گفت بگویید جمهوری اسلامی. میدانید که مدام این بود استقلال آزادی، حکومت اسلامی بود. برادری، برابری، حکومت عدل الهی. شعارها اینها بود. بعد یکی دو مانده بود به پیروزی که بحث جدیتر شد که میخواهیم نظام تشکیل بدهیم خب حالا ما میخواهیم بگوییم حکومت اسلامی ولی حکومت اسلامی مظنون است شکل آن باید چطوری باشد؟ به شکل خلافت باشد؟ به شکل انتصابی باشد؟ انتخاب باشد؟ مردم چه نقشی دارند؟ آنجا امام(ره) گفت که از این به بعد بگویید جمهوری اسلامی، یعنی شکل آن را هم تعیین کرد. حالا بعضی یا جاهل بودند یا متجاهل گفتند دوجور حرف شد! اول گفتند حکومت اسلامی، یک دفعه کردند جمهوری اسلامی. اینها به خیالشان جمهوری اسلامی که امام میگوید در تعارض با حکومت اسلامی است. خیر. این شکل را بیان کرد جمهوری اسلامی شکلی از حکومت اسلامی است و این شکل، هیچ جایش خلاف شرع نیست اگر در چارچوب ضوابط شرع تعریف بشود. جمهوری، در غرب، در چارچوب ایدئولوژیهای غیر دینی یا ضد دینی تعریف شده است یعنی در چارچوب لیبرالیزم و در چارچوب مارکسیزم. در چارچوب فاشیسم. یعنی جمهوری به شرط لیبرالیزم. به شرط سوسیالیزم. به شرط فاشیست. این میشود مردمسالاری لیبرالیستی، مردمسالاری چپ. امام(ره) گفت اگر مراد از دموکراسی و جمهوریت و انتخابات و پارلمان این است که مردم و مسئولین را خودشان انتخاب کنند اسلام که با این مشکلی ندارد اسلام روی ضوابط انتخاب، و جهتگیری پس از انتخاب حساس است و الا چه بهتر، مردم انتخاب کنند پس کی انتخاب کند؟ ولی با ضوابط اسلامی باعث میشود مردم مشارکت کنند، مردم احساس مسئولیت کنند، مردم خودشان را صاحب آن نظام بدانند، مردم دیگر طلبکار نیستند هم بدهکار هستند هم طلبکار، هم مسئول، این خیلی مهم است. بعد هم ما یک عالمه تعابیری در قرآن داریم با این همین تعبیر بحث «رضا الناس»، «رضا العامه» اینها شرط است دخالت دارد. حضرت فاطمه زهرا(س) که ایام بین شهادت و میلاد ایشان است، در آن خطبه مسجدالنبیّ(ص) یک تعبیرشان این است با این کاری که کردید و دارید بعد از پیامبر(ص) میکنید – عین تعبیر حضرت فاطمه(س) است – شما گرفتار «استبداد من الظالمین» میشوید گرفتار ستم میشوید این تعبیر خیلی تعبیر جالبی است. این خطبه در مدینه است حضرت زهرا(س) میگویند با این شیوه جلو بروید حقالناس و مشارکت مردم زیر پرچم توحید و عدالت نیست. علی اگر بود بود، با این وضع دیگر دارید به سرعت به سمت استبداد و ظالمین میروید دیکتاتوری میشود. مسلمبنعقیل قبل از شهادت در کوفه اسیر شده است شکنجه شده، میدانید نیم ساعت قبل از شهادت خود چه میگوید؟ میگوید ما با شما درگیر شدیم برای این که به سبک شاهان ایران و امپراطوران روم دارید حکومت میکنید اسم آن را حکومت اسلامی گذاشتید! این حکومت اشرافی است. این حرف مسلم است. یکی هم میگوید شما دارید خلاف رضای مردم حکومت میکنید مردم شما را نمیخواهند دیکتاتور هستید، فاسدید مردم شما را نمیخواهند دارید به زور به مردم حکومت میکنید خب اینها خیلی حرفهای مهمی است. خود حضرت امیر(ع) با این که کاملاً معتقد است که نفس پیامبر(ص) بلکه نفس الهی است که ایشان باید ولایت داشته باشد به مردم هم گفته شده، ولی با وجود حتی شورش بعد از خلیفه، که به قتل خلیفه منجر میشود میآیند به ایشان مراجعه میکنند، شنیدید که هی دست حضرت علی را میگیرند حضرت دستشان را کنار میکشند، میخواهند دستشان را باز کنند که بیعت کنند ولی ایشان دستشان را مُشت میکنند. میگویند آقا مگر شما نمیگفتید که از همان اول باید میآمدید؟ خب حالا دیر شد ولی حالا همه آمدند، بیش از خلفای قبل همه آمدند. ایشان میگفتند نه، من وزیر باشم بهتر از این است که امیر باشم. یعنی چه؟ یعنی ایشان دارد ناز میکند؟ وقتی زمینه پیدا شده، مگر حق دارید که نپذیرید؟ که ایشان هم بعد گفت چون حضور حاضر و حجّت به قیام ناصر. یعنی من تا حضور مردم در صحنه نباشد من وظیفهای ندارم نداشتم که حکومت کنم با این که حق حاکمیت این طرف بود. اصلح بودم ولی حضور ناصر تا نباشد که نمیتوانیم حکومت کنیم نمیخواهیم که به زور بر مردم تحمیل کنیم ولی حالا که حضور حاضر، مردم حضور در صحنه دارند حالا وظیفه من عوض شد من دیگر نمیتوانم نه بگویم، میپذیرم با این که میدانم تا آخر پای من نمیایستید چون اجرای عدالت سخت است. شعارش آزاد است تن به آن نمیدهید. خب از همان اول، دوتا جریان پیدا شد یکی جریان لائیک، آنها لزوماً نمیگویند ضد دین، بخشیشان در حوزه حاکمیت ضد دین بودند منتهی ممکن است حتی شخصاً هم مذهبی بودند نماز میخواندند ولی فکراً دینی و مذهبی نبودند یا لیبرال غربزده بودند یا چپزده و مارکسیست بودند. آن موقع هم ما مثل الآن... عرض کردم ما قبل از انقلاب، طلبه کمونیست داشتیم اینها را با هم قابل جمع بدهید چنانچه الآن آخوند لیبرال داریم فکر میکند اسلام لیبرالیزم قابل جمع است یک تیکه از این، یک تیکه از آن، برای این که آشنا نیستند و به مفاهیم اسلامی بصیرت ندارند یا دارند دنبال کاسبی هستند. یک جریان تحجّر فقهی بود که امام(ره) از آنها خیلی مینالد. که اینها آمدند گفتند ما در فقه، چیزی به نام انقلاب نداریم ما فقط یک انقلاب داریم در باب انقلاب ماهوی در حوزه نجاست و طهارت، انقلاب ماهیت پیدا بشود یک چیزی نجس است پاک شود ما همان انقلاب را داریم انقلاب دیگری در بحث فقه نداریم یا مصادره اموال طاغوتی که میشد یک عده در حد اجتهاد بودند سوء نیّتی هم نداشتند ولی میگفتند ما کجای اسلامی مصادره داریم؟ صادر یصادر مصادر نداریم اما این همه حضرت امیر که میگوید من اگر اموال بیتالمال کابین زنانتان کرده باشید از شما پس میگیرم و از حلقومتان درمیآورم این یعنی مصادره. دنبال کلمهای میگردید؟ ما داشتیم کسانی را که گفتند هیئت دولت و کابینه کجای اسلام است؟ کدام آیه و حدیث است؟ کدام فتوای فقهی است؟ اینها بدعت است. ما در اسلام نه انتخابات داریم، نه جمهوری داریم، نه پارلمان داریم، اینها همه مفاهیم غربی و کفر و الحاد است و روش را با ارزش قاطی کردند. کجای اسلام گفته یکی یکی بروید رأی بدهید صندوق رأی باشد و حاکم تعیین کنند؟ این میشود ولایت مردم بر فقهاء، نه ولایت دین و شریعت و فقیه بر مردم. ضمن این که اصلاً ولایت را در مسائل اجتماعی و حکومتی قبول نداریم ولایت فقیه در مورد صغار و یتیم است. حالا جالب است مکتب را درست نمیفهمند ما هنوز هم داریم، هنوز هم داریم کسانی که این حرفها را میزنند. یعنی میگوید که ما ولایت حسبه، امور حسبیه، ولایت قضا و ولایت افتاء، دیگر این ولایت فقیهی که میگویند امام گفته، حکومت و... اینها را نداریم. من یک وقتی به یکی از این آقایان گفتم آقا ما هم همین سهتا را میگوییم. ما چیز دیگری نمیگوییم همین سهتا یعنی حکومت. شما عقلت کم است نمیفهمی. ولایت قضا یعنی قوه قضائیه. ولایت افتاء یعنی همین مجلس، منتهی به کمک مشاورین کارشناس موضوع، چون در مجلس هیچ چیز قانونیت پیدا نمیکند الا این که به لحاظ شرعی نظارت در آن بشود. افتاء چیست؟ افتاء یعنی استفتاء میکنند. مگر استفتاء فقط در حوزه عبادات یا معاملات شخصی است؟ اگر کسی آمد استفتاء کرد که آقا در فلان مسئله اجتماعی یا حکومتی حکم شرعی است؟ مفتی مگر نباید فتوا بدهد؟ وگرنه مجتهد نیست. خب فتوا دادیم. فتوا چه دادید؟ سؤال شرعی؟ آقا الآن اقتصاد اینطوری است مالیات چطوری است؟ گمرک آیا باید الآن به واردات صادرات کنترل بشود یا نه؟ این مسئله مستحدث فقهی است و فرعی است استفتاء میکند خب فتوا بده، فتوا دادی، این فتوا دیگر شد فتوا در امور حکومتی و اجتماعی. خب حالا این فتوا باید رعایت بشود یا لازم نیست؟ اگر لازم نیست پس ولایت ابداع هم نیست. ولایت ابداع هم نیست. ولایت ابداع چه زمانی است؟ وقتی وجوب عمل به فتوا پشت آن باشد و الا ولایت ندارید آن میشود فتوای معمولی کار کارشناسی. ولایت افتاء را قبول داری؟ بله. ولایت افتاء یعنی ضرورت التزام متشرّع چه فرد، چه دولت، چه مردم به فتواست حالا اگر در یک مسئله بازار، مسئله اجتماعی، حقوق بشر، اقتصاد جهانی، از شما استفتاء کنند شما نباید فتوا بدهید؟ یا بلد نیستی فتوا بدهی؟ اگر بلد نیستی که تو اصلاً مجتهد نیستی. فقه، فقهدان تا حدودی هستی، مدرس یک کتابی هم ممکن است باشی ولی مجتهد نیستی. تو مرجعیت نداری. این همه مسائل مستحدثه، اصلاً برای چه عصر غیبت گفتند باید امام معصوم نیست ولی مسائل مستحدث است. خب حالا این ولایت افتاء، شما میروید کارشناسی موضوعی میکنید در مجلس نمایندگان مردم به یک جمعبندی میرسند و به یک نظریه و به یک راه حل میرسند. خب حالا این را استفتاء میکنیم که شورای نگهبان، فقهاء این شرعاً چطوری است؟ میگویند شرعاً اشکالی ندارد یا اشکالی دارد. این همان است این به این شکل دارد اجرا میشود. رهبری را در عصر غیبت، امان زمان به نام که تعیین نکرده، نصب عام است، نصب خاص نیست. شرایط و ضوابط گفته، شما در مرجع تقلید خودتان را میخواهید انتخاب کنید باید چه کار کنید؟ مردم معمولی چه کار میکنند؟ رجوع میکنند به عدلین دوتا نخبه، حداقل دوتا آدم کارشناس عادل. خب این مجلس خبرگان، شکل حکومتی همان است فقهایی را انتخاب میکنید که اینها مجتهد هستند رهبرشناس و مرجعشناس هستند از اینها میپرسید شما ازطرف ما وکیل هستید به ما بگو از بین فقها چه کسی شایسته مرجعیت است؟ این چه فرقی با آن دارد؟ آن در حوزه فردی است این در حوزه اجتماعی است. گفتم ما میگوییم ولایت قضاء، ولایت قضاء یعنی همین قوه قضائیه. ما هم میگوییم ولایت افتاء. ولایت افتاء شکل امروزیاش در مسائل حکومت اجتماعی میشود مجلس بعلاوه مجلس شورای نگهبان. این فرق پارلمان اسلامی و غیر اسلامی است. گفتم دیگر چه؟ گفت پس دولت از کجا میآید؟ گفتم ولایت حسبه چیست؟ تعریف امور حسبیه چیست؟ امور حسبیه اموری است که شارع راضی به ترک آن نیست اما متولی خاصی هم ندارند. خب وزارتخانهها الآن همین است. اینها یک مثال بلد هستند اگر یک جنازهای کنار خیابان مانده و مجهولالهویه است این امور حسبیه است باید آن را جمع کرد. سابقاً میگفتند آبانبار ساختن امور حسبیه است. خب این یک مورد آن روز است. بچه یتیمی که ولیّ و سرپرست ندارد فلان، دیوان، قیّم صغار و مجنون. اینها مصداقش است برخورد اخباری میکنی؟ روی همینها توقف میکنی؟ تمام این کارهایی که دارد میشود بهداشت، برق، آسفالت، امنیت، مدرسه، آموزش، وزارتخانه، همه اینها امور حسبیه است. در امور حسبیه هم کسی نمیگفته که فقیه باید مستقیم بیاید اجرا کند ولی فقیه باید حداقل نظارت کند اگر کسی هم نباشد خودش باید برود اجرا کند. لذا امام اول میگفت آخوند رئیس جمهور نشود امور حسبیه است. بعد که مجبور شد آن اتفاقات افتاد بنیصدر و بازرگان و ترورها صورت گرفت، تن داد و الا وظیفه اصلی روحانیت اینها نیست چون اینها مسائل امور اجرایی و حسبیه است متخصص متعهد عالم باشند ولایت فقیه که جایگزین تخصصها نمیشود. اصلاً ولیّ فقیه حرام است بیاید در موضوعی که تخصص ندارد نظر بدهد یک فقیه یا آخوند در مقام فتوا. در مقام حکم، مشورت، کارشناسی، چینش درست حکومت. گفتم شما همین مفاهیم فقه سنتی را درست نمیفهمی، همین ولایت افتاء، ولایت قضا، ولایت حسبه، همین سهتا امروز میشود همین کاری که امام(ره) کرد. انتخابات هم در نظام غربی انتخاب لائیک است یعنی هرچه که اکثریت بگویند و بخواهند ولو یک فاسق فاجر. این حق حاکمیت پیدا میکند. بعد هم که بیاید ظلم کند اینها راضی به ظلم بشوند پس جایز است! اسلام که چنین اجازهای نداده است. اگر الآن همه ما اینجا 99 درصد با هم توافق کنیم که به یک نفر ظلم کنیم حتی خود او هم با ما توافق کند و بگوید به من ظلم کنید ما باز چنین حقی پیدا نمیکنیم. اما همه مسائل که اینطور نیست. یک بخش عظیمی از، به تعبیر شهید "صدر" منطقةالفراغ، یعنی مباهات اسلامی است. خداوند متعال حکم الزامی نه ایجابی نه سلبی نگفته است و قرار هم نبوده بگوید به عهده عقل و تجربه و خود ما گذاشته است حقوق خصوصی ماست، حقوق اجتماعی است که میگوید آن را در چارچوب شرع رو به هدف، اما خودتان با عقل و تجربه عمل کنید عیب ندارد از غرب و شرق الهام گرفتید عیبی ندارد ولی با این ضوابط باید سازگار باشد. البته خودتان فکر کنید و روشهای بهتری از این نوع پارلمان و انتخابات پیدا کنید که به رعایت حقالناس و رعایت و نظر و مشارکت مردم بیشتر بینجامد. «رضا العامه» مسئله مهمی است. ما حکومت را برای اصل هدف در اسلام میخواهیم، حکومت برای تربیت و هدایت و رشد است. میدانید که کلمه «سیاست» در لغت عرب به معنی حکومت نیست، سیاست به معنی تربیت. سیاست در لغت یعنی تربیت. میگویند فلانی فلانی را سیاست کرد. پدر فرزندش را باید سیاست کند یعنی باید تربیت کند. هدف سیاست در اسلام قدرت نیست، قدرت وسیله است نه هدف. بلکه هدف رشد انسان است. خب حالا یک بخشی از این رشد الزام و ایجاب است امر و نهی است. اما یک بخش مهمی از آن هیچ امر و نهی نیست آزادی است، نظرخواهی است، عقل جمعی است، مداراست، تجاهل است. حتی میگویند گاهی پدر میبیند فرزندش تخلفهایی میکند تربیت اسلامی میگوید گاهی باید تجاهل کنی، خلاف است، گاهی عیب ندارد همراهی کن به خاطر بحث اهمّ و مهم. حالا بعضیها میگویند انتخابات که میگذاریم همینطوری میشود الآن از اول انقلاب مدام همه مسئولین حکومت با انتخابات میآیند ولی بعد که تمام میشود همه باز ناراضی هستند چطوری است که همه هم مسئولین را خودشان انتخاب میکنند و هم ناراضی هستند کل مسئولین را که خود ماها رأی دادیم رئیس جمهورها را ما رأی دادیم، مجلس را ما رأی دادیم، مدیریت شهر و روستا، شورای شهر و روستا را خودتان رأی دادید، رهبری را خودتان در انتخابات رأی دادید. کل حکومت مردمی است. ما همه مسئولین را با انتخابات سر کار میآوریم مثلاً در چارچوب هم هست و مثلاً تأیید صلاحیت هم میشوند ولی باز میبینید یک مشکلاتی دارند. خب راه حل چیست؟ هیچی آقا انتخابات را کنار بگذاریم. این روش درستی نیست.
یکی از حضار: امیرالمؤمنین که همینطوری عمل میکرد.
جواب استاد: خوب شد گفتید، صندوق رأی نبود اما بیعت عمومی و نظر مردم فوقالعاده مهم است یکی از اعتراضاتی که امیرالمؤمنین به خلیفه سوم کردند میدانید چیست؟ همین بود. خلیفه کاری نداشت که مردم یک کسی را آنجا قبول دارند یا قبول ندارند میگذاشت. حالا جدا از رانتخواریهایی که اتفاق افتاد. این که از تعابیری که حضرت امیر(ع) دارند که ما با سنّت امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) آشنا نیستیم ما با قرآن هم آشنا نیستیم چندصدتا آیه و حدیث بلدیم. بخش اعظم قرآن و سنّت را اغلب ماها در حوزه اصلاً درست نمیبینیم و نگاه فقاهتی و علمی به آن نداریم. حداکثر به عنوان موعظه. میگویند چرا در شهرا و این طرف و آن طرف کسانی را میگذاری که مردم آنها را دوست ندارند و از آنها راضی نیستند؟ ایشان گفت برای این که به نظر من اینها میتوانند درست مدیریت کنند. حالا عملاً هم درست مدیریت نمیکردند گفت اصلاً اینطوری نیست. این قضیه دو طرف دارد یک طرف آن مردم هستند چرا کسانی را در شهرها میگذارید که میگویند آقا ما این مسئول را نمیخواهیم به هر حال بدمان میآید چرا لجبازی میکنید؟ بردار یک کس دیگری را بگذار که مردم او را دوست داشته باشند و قبولش داشته باشند ما که نمیخواهیم یک طرفه حکومت کنیم مشارکت امّت و امامت است. همین تعبیر مسلمبنعقیل را که گفتم این یک نمونه دیگرش. میگوید شما دارید به غیر «رضا الناس» به مردم حکومت میکنید. پس مردم بدش میآید دیکتاتور هستید. این تعبیر «استبداد من الظالمین» حضرت زهرا(س) معنیاش همین است. خب یک عده آمدند گفتند اینها چون در اسلام نبود، چون ما در آیه و حدیث صندوق رأی نداریم پس این کار امام(ره) بدعت است! چون جمهوریهای غربی و لائیک و سکولار و غیر دینی و ضد دینیاند پس جمهوری ذاتاً ضد دین است. نه آقا میشود جمهوری باشد. معیارهای جمهوری چیست؟ مسئولین را مردم انتخاب کنند، بر آنها نظارت کنند، با یک قرارداد مشخصی هم باشد و پاسخگو باشند. کدام یک از این چهارتا با کدام ارزش اسلامی منافات دارد؟ هر چهارتایش مکرر و مکرر در قرآن و سنت آمده است. هر چهارتایش مفاهیمی است که هم مسلمان قبول دارد هم دموکرات قبول دارد و هم اسلام قبول دارد مگر ما باید لج بکنیم؟ ما هم این را قبول داریم. راجع به شکل آن. این شکل از اروپا آمده است، خیلی خب شما شکل بهتر و معقولتری سراغ دارید خیلی خب درست کنید تمدنسازی یعنی همین، یعنی در شکلها هم اصلاح کنیم. ولی منافاتی ندارد. یک خط هم از آن طرف جریانهای روشنفکری لائیک و غیر دینی است و روشنفکران سکولاری که میگفتند و میگویند ما روشنفکر دینی هستیم! یعنی شخصاً واقعاً نه نظراً نه عملاً تابع دین نیستند ولی چون اظهار علاقه به دین و اظهار نظر راجع به دین میکنند و مدعی دین هستند اسم خودشان را روشنفکر دینی گذاشتند. البته ما روشنفکر دینی به معنای درست آن داریم و داشتیم و نیاز هم داریم که اینها مسائل جدید عصر را در عرصههای مختلف در قیاس با مکاتب و جوامع و حوادث دیگر در جهان مدام بهروز کنند و صورت مسئلههای خوب مطرح کنند، بشکافند و این تیپ روشنفکران سالم دینی خیلی نقش داشتند و دارند برای این که زمینهسازی و سؤالات خوبی را طرح کنند تا مجتهد و مرجع اظهار نظر کند. همین یک تیپهای روشنفکر کمونیست و لیبرال و چپ و راست چه غیر مذهبیشان و چه مذهبیهای سست مذهبشان. اگر همینها نبودند، همین ترجمهها را نمیکردند و همین اشکالات را به اسلام و حوزه و شیعه نمیکردند فلسفه تاریخ مطرح نبود. کمونیستها آمدند اترمینیزم و جوّ تاریخی و ماتریالیزم دیالکتیک را مطرح کردند گفتند ما یک تئوری مارکسیستی و مادی راجع به تاریخ داریم خب یک لحظه گفتند فلسفه تاریخ چیست؟ این چرت و پرتها چیست؟ این مزخرفات که جواب نشد! بعد که دیدند بچههای خودشان هم دارند کمونیست میشوند بعد گفتند واویلا یک کاری بکنیم، با تکبیر، آقا کافر نجس است خیلی خب، مخاطب تو که مذهبی نیست بگویی نجس است بگوید کافر نجس است! بیشتر لجبازی میکند وقتی میگویی کافر نجس میگوید خب پس همین کافر را میخواهم این خوب است تو را نمیخواهم تو مذهبی هستی من تو را نمیخواهم هرچه ضد تو هست من همان را میخواهم و دوست دارم. چنانچه وقتی امام آمد ما زمان انقلاب 13- 14 سالم بود مگر ما دیدگاههای کلامی و فقهی سیاسی و کلامی امام و نظرات دیگران را همه را رفتیم خواندیم و فهمیدیم چیست؟ ما گفتیم این آقا کیست؟ این آدم است، هرچه تو بگویی قبول است. تو عالمی، تو عادلی، تو شجاعی، تو درست میگویی. بعد که خودش را قبول کردیم چون میگفت همه فضائل باید اسلامی و الهی باشد برای خودش هیچی نمیخواست. از کسی هم نمیترسید. بعد گفتیم این کیست که همه حرفهایش اسلامی است؟ بعد از آن رفتیم، دلیل طلبه شدن بنده، چون توی فامیل ما اصلاً آخوند نداشتیم پدرم البته بودند ولی معمم نبود. من اصلاً قبل از انقلاب نمیخواستم آخوند بشوم امام(ره) که آمد دیدیم عجب این تصویری که از آخوند و روحانیت هست این تصویر برای یک عده خاصی است آخوند اینطوری هم هست ردههای پایینترش همین مطهری، بهشتی، خود رهبری، آقای هاشمی آن موقع، اینها را وقتی آدم میدید آدم میگفت همه اینها آدمهای صالح و ولایی، عالم، مجاهد در صحنه بودند، اینها باعث میشد یعنی در عمل یک چیزی میبینید بعد دنبال آن میروید. انگیزه من و نسل ما، آن موج اول هجوم از دانشگاهها و دبیرستانها به حوزه، فقط همین بود که این اسلام و این شیعه و این روحانیت درست است. هم به لحاظ دنیوی و هم اخروی. خلاف آن را ببینند خلاف آن را نتیجه میگیرند. خب حالا منظور من این است که یک جریانی هم آمدند از این طرف گفتند که اصلاً این آقای خمینی برداشته زرنگی کرده، این آمده تمام مظاهر مدرنیته سیاسی غرب و لیبرالیزم و کمونیزم را به نفع دین و به نفع آخوندیسم مصادره کرد یعنی همه را آخوندی کرد. آمد جمهوری را آخوندی کرد و الا جمهوریت چه ربطی به ولایت فقیه دارد. جمهوریت با ولایت فقیه در نقطه تعارض هستند، با تعریف غربیاش راست هم میگوید تعریف غربی از دین و ولایت، و تعریف غربی از جمهور و جمهوریت راست میگوید اصلاً معنی ندارد. جمهوری اسلامی کوسه ریشپهن میشود! تناقض است. بالاخره "جمهوری" است یا "اسلامی"؟ جمهوری یعنی هرچه اکثریت گفتند معیار دینی نیست. اسلامی یعنی معیار احکام خداوند است. گفتند آقای خمینی آمد جامعه روشنفکری و جوانها و جامعه نیمه مدرن و دنیا را فریب داد رفت توی پاریس توی نوفل لوشاتو گفت جمهوری اسلامی! انتخابات اسلامی، مردمسالاری دینی پارلمان تشکیل داد. مردم گفتند این که خیلی خوب است انتخابات، پارلمان، جمهوری. خودش هم که گفته من نمیخواهم مسئول اجرایی بشوم من نظارت و هدایت میکنم راست هم گفت. ولایت فقیه هم همین است منتهی نظارت تشریفاتی نیست نظارتی که مراقب باشیم کلاهبرداری نکنند خیانت نکنند این میشود ولایت فقیه. خب حالا ولایت فقیه معنیاش این نبود که فقیه بیاید به جای مهندس و پزشک و خلبان بنشیند، باید نظارت کند که آیان این ضوابط و ارزشها این جهتگیریهایی که میکنند چیست؟ اینها خوشحال شدند، امام در پاریس یک چیزی گفت، وقتی ایران آمد یک چیزی گفت و وقتی نجف رفت یک چیزی گفت. بعضیها گفتند امام(ره) کلاً 4- 5تا چیز گفته! امام(ره) در تمام مدت فقط یک چیز گفت. منتهی شرایط مختلف آن را گفت. زمان رضاخان همان موقع از حکومت اسلامی حرف زده است. همان موقع که به شاه میگفت اعلیحضرت، چون اول که جنگ راه نینداخت، اول به تدریج مدارا کرد و مراتب نهی از منکر را طی کرد همان موقع هم سلطنت را قبول نداشت. منتهی آدم هر نظری که دارد همه حرفهایش را که یک جا نباید بگوید بستگی به شرایط و موقعیت دارد. ولی حرفش را عوض نکرد. مبنایش یکی بود. اینها گفتند جمهوریت چه ربطی به اسلامیت دارد؟ ولایت فقیه چیست که با جمهوریت آن را جمع میکنید؟ امام(ره) جواب داد آقا شما در نظام کمونیستی جمهوری و دموکراسی را با ایدئولوژی کمونیست جمع میکنی، در لیبرال دموکراسی با ایدئولوژی لیبرالیزم جمع میکنید؟ خب در جمهوری اسلامی با ایدئولوژی اسلام جمع کنید. چطور شما میتوانید دموکراسی و جمهوریت و پارلمان را با ایدئولوژیهای مادی ایدئولویک کنید چرا ما نتوانیم با ایدئولوژی الهی... شما میگویید دموکراسی، انتخابات، مجلس در چارچوب لیبرالیزم، ما هم میگوییم در چارچوب اسلام. فرق تو با ما چیست؟ چطوری است که تو جمهوریتری ما کمتر جمهوری هستیم؟ بعد اصلاً میزان آراء در کشور ما بعد از انقلاب، از همه اینهایی که مدعی جمهوریت هستند همیشه بیشتر بوده است. پس تهجّد فقهی که قائل به فقه اجتهادی نبوده و روشنفکری ظاهراً دینی و غیر دینی که واقعاً خیلیهایشان متدین و دینباور نبودند نوآوریهایشان هم دینی نبود البته همهشان را نمیگویم بخش مهمیشان اینطور بودند. سر همین قضیه انتخابات مجلس یکی از بحثهایی که کردند، چند وقت پیش دیدم آخه بعضی از اینها دهه 70 بودند و دولتهایی تابع اینها آمدند الآن فرار کردند آمریکا و اروپا رفتند از آنجا چیز میگویند. آن زمان آنها اینجا همه کاره بودند ما یک مجلهای داشتیم که تنها مجله اینطرفی بود به نام «کتاب نقد» کل کارهایش را هم خود ما میکردیم و فروش و مخاطب آن از تمام مجلات آنها بیشتر بود با این که نمیگذاشتند پخش بشود گاهی هم بعضی از این آقایان و دوستان خود ما در قم و تهران، میگفتیم مقاله بدهید میترسیدند میگفتند نه، زمان خاتمی و جامعه مدنی بود! من گاهی اوقات خودم مینشستم چهار – پنجتا مقاله به اسمهای مختلف مینوشتم یک وقت هم یک مجلهای بود جواب فمینیستها بود 4- 5تا مقاله به اسم چهار – پنجتا خانم امضاء کردم و برای یکی هم خواستگار شد. یک کسی زنگ زد مجله گفت این خانمی که این مقاله را نوشته، من گفتم چه کارشان دارید؟ گفت برای امر خیر است! گفتم ایشان ازدواج کردند متأهل شدند دیر آمدید. حالا همهاش را خودم نوشتم. یعنی اینقدر ما تنها بودیم. من بودم و تایپیست و پیک. و بعضی از دوستان که کمک میگرفتند و مقاله میآمد، در مقالات هم اغلب، موضع قوی نمیگرفتند. کسانی که اگر اسمهایشان را ببرم الآن باور نمیکنید جزو مشاهیر اسلام و انقلاب و حوزه هستند ولی جرأت نداشتند رسماً به من میگفتند که اینها ضرر دارد! ما اگر بنویسیم به ما فحش میدهند! میگفتم نمیخواهی برای خدا فحش بشنوی؟ همهش میخواهی نان دین را بخوری خب چوب دین را هم بخورید. رسماً به من میگفتند که اینجا میدان مین است ما نمیآییم. حالا اینها از همه دنیا مذهبیتر و اسلامیتر هستند اینها بعد از پیامبرند! اسمهایشان را اگر ببرم شما باور نمیکنید. ما چیزهایی در این 30- 40 سال دیدیم! کسانی را دیدیم! گفتند که تمام جنبشهای سیاسی کشور، درست است روحانیت آمده مردم را به صحنه آورده و نگه داشته، ولی بالاخره همین روحانیت نگذاشته که ما نهادهای حکومتی را غربی و سکولار و مدرن بکنیم. مشروطه همینطور بود، مجلس که در مشروطه بوجود آمد، درست است انقلاب مشروطه را آخوندها راه انداختند ولی ما نگذاشتیم به هدفشان برسند ولی آنها هم نگذاشتند ما کامل به هدفمان برسیم. ما میخواستیم همان موقع حکومت دموکرات غیر دینی ایجاد بکنیم بعد شروع کردند نقد خودشان. حالا دقت کنید چون به روحانیت هم معلوم میشود به ما و حوزه هم مربوط میشود گفتند که نگاه روحانیت در نیم قرن گذشته به مسائل سیاسی و انقلابهای سیاسی مثل مشروطه، اینها میدانید ادعایشان چیست؟ برداشتند یک تاریخ دروغ راجع به انقلاب مشروطه که اصلاً مجلس و پارلمان و جمهوریت آن موقع برای اولین بار وارد عرصه سیاسی شد و مطرح شد گفتند که بله، یک جریان مدرنی بود از غرب آمده بود و روشنفکران و فراماسونها بودند آخوندها آمدند خرابش کردند. خود این یک دروغ بزرگ است. اصلاً نهضت مشروطه و ایجاد مجلس اگر روحانیت و مرجعیت بخصوص مراجع نجف اگر نبودند اصلاً محقق نمیشد. انقلاب مشروطه یعنی انقلاب صدرصد دینی و مردمی بود علیه استبداد و علیه استعمار بود. اولین شهید مشروطه در همین تهران طلبه بود. اولین شهید مشروطه مثل همین انقلاب 57 که در 56 اولین شهید آن طلبه در قم بود و از آنجا شروع شد اینها انقلاب مشروطیت را به عنوان یک انقلاب روشنفکری مدرن غیر دینی به عنوان آغاز مدرنیته سیاسی و رنسانس ایران و سکولاریزم میگویند و همهاش دروغ است. اصلاً جنبش مشروطه، جنبش دینی مردمی بود. شعارهایش دینی بود. رهبرانش دینی بودند. مراجع این نهضت را نگه داشتند. انقلاب مشروطه چند بار شکست خورد. همین مرحوم "آخوند خراسانی" صاحب «کفایه» یک وقتی دیدم همین تیپها برداشته نوشتتند که بله این حرفهایی که امام خمینی میزند کجا بوده؟ شیخ انصاری مخالف است در «مکاسب» در بیع چه گفته، "آخوند خراسانی" هم مخالف است. "میرزای نائینی" هم که مخالف حکومت فقیه است و... سهتا دروغ. اصلاً "شیخ انصاری" در کتاب «خمس» ایشان بروید ببینید صریح چه میگویند. بحث او سر ولایت فقیه نیست بحث سر ادلّهی نقلی به نفع سعه ولایت و عصر غیبت است. اصلاً با این مخالف نکرده است. میرزای نائینی خودش در کتاب که مانیفست فقهی مشروطه در آن زمان است. و ایشان منتقد بود. آخوند خراسانی، میرزا نائینی، تمام کتابهای حوزه ما، خارج فقه و اصول همهاش آثار این بزرگان است کسی در حوزه مجتهد نمیشود الا این که با آثار مرحوم آخوند و میرزا نائینی حشر و نشر داشته باشد. کل درسهای خارج اصول عمدتاً بر محور دیدگاههای اصولی چهار – پنج نفر میچرخد و دوتایش هم همینها هستند. "شیخ فضلالله نوری" منتقد و معترض بودند. چرا؟ حالا توضیح میدهم. اولاً میرزای نائینی چون اهل انتقاد بود، میرزای نائینی طرفدار نظام مدنی اینها بوده، آن هم اینطوری بود. میرزای نائینی در همان کتاب، صریح میگوید حکومت در عصر غیبت، ولایت، فقط متعلق به فقهاء و فقیه عادل است. منتهی چون چنین امکانی الآن وجود ندارد – عین عبارت اوست – میگوید از باب دفع افسد به فاسد از باب تزاحم ما مجبوریم به حکومت غیر فقیه عادل تن بدهیم که آن همین مشروطه میشود منتهی مشروطه اسلامی. باید در مجلسشان فقهاء نظارت کنند که یکی از آنها شهید "مدرس" و امثال اینها شد و این ایستادگی شیخ فضلالله بود که این قانون رفت تا شورای نگهبان مجلس رفت و مشروطه تصویب شد. آنها میخواستند این نباشد، میگفتند مگر ما بیدین هستیم که باز میخواهید نظارت دینی بگذارید؟ نه آقا. اولاً که خیلیهایتان بیدین هستید! ضمن این که بیدین هم نباشید باید نظارت بشود. مثل این که بگویید آقا سر چهارراه چراغ قرمز نگذارید مگر ما بیشعوریم؟ اولاً خیلیهایتان بیشعورید بله. چون چراغ قرمز است و رد میشوید. ثانیاً باشعور باش، چراغ قرمز باید باشد تا بفهمی که کی برود کی بایستد. باید نظارت کرد. باید داوری کرد که حق تقدم با کیست؟ دقیقاً اینهایی که میگویند چرا قید نظارت شرعی و وقاهت و ولایت و نظارت استصوابی میگذارید بعد میگویند یعنی ما بیدینیم؟ ما بیشعوریم؟ خودمان بلد نیستیم؟ بعد بعضیها میترسند میگویند نه آقا شما خیلی باشعورید حالا ما همینجوری گذاشتیم! نه آقا جواب درست آن این است، اولاً بخش مهمیتان بله بیشعورید! میگویند این کار را نکن میکنید. به شعور انسان اهانت میکنند اینهایی که میگویند دین آمده برای هدایت انسان. یعنی ما هدایت یافته نیستیم؟ خب نیستید. این هم دزد و قاتل و جنایتکار و قاچاقچی و معتاد و کلاش پس چیه؟ مگر اینها انسان نیستند؟ خب وقتی تربیت نشوی هدایت و نظارت نشوی از حیوان بدتری. خطرناکترین جانوری. ثانیاً باشی. اگر واقعاً انسانی چرا نگرانی که ضوابط را اعلام کنند و نظارت باشد؟ اگر تو آدمی چرا میترسی؟ تو هم میخواهی یک لگدی چیزی بپرانی که میگویید نظارت نکنید، چرا مخالف نظارت هستید؟ البته نظارت درست عادلانه و عاقلانه. میرزا میگوید وضعیت ما امروز مثل یک سیاهپوست که دستش با ذغال هم خورده، این دوتا سیاهی دارد یک سیاهی عَرَضی است و یکی سیاه ذاتی دارد. سیاهی ذاتیاش را که نمیشود برطرف کرد اصل غیبت است ما دسترسی به معصوم نداریم این سیاسی ذاتی را ما مجبوریم در عصر غیبت تحمل کنیم ما فقط آن سیاهی عَرَضی را که برای ذغال است آن را بتوانیم بشوریم پاک کنیم و این کار با مشروطه، با پارلمان با مجلس و انتخابات میشود. این هم اسلامی نیست آنطور که ما میخواهیم ولی از استبداد رژیم شاه، از شاه بهتر و اسلامیتر است، به اسلام نزدیکتر است. میگوید این حکومت، مثل حکومت معاویه است ولی اینطوری به حکومت علی نزدیکتر میشود. خب او هم دارد نسبی نگاه میکند در شرایط خارجی و الا به لحاظ فقهی، شیخ فضلالله و میرزای نائینی اختلاف نظری به لحاظ بحث کبروی ندارند. اختلاف در مصداق و در تشخیص این است که چه مهم است و چه اهمّ است؟ خطر اصلی چیست؟ خطر فرعی چیست؟ شیخ فضلالله میگوید من تهران بودم من خودم اینجا جزو رهبران مشروطه بودم به اسم مشروطه آدمهای دزد ملحد و وهابی و بابی و کمونیست دارند سر کار میآیند زحمتهایش را ما کشیدیم علما کشیدند شهیدهایش را مردم متدین مسجدی و بازاری دادند اینها میخواهند بیایند یک نظام مشروطه ضد دینی درست کنند. شما در نجف هستید حرفهایتان درست است ولی تشخیصهایتان درست نیست. من اینجا هستم دارم میبینم چه خبر است؟ شما دور هستید. این حرف شیخ فضلالله بود که با این آقایان زد. حتی میدانید بعضی از آقایان شیخ فضلالله را تهدید کردند که اگر بیشتر از این جلوی مشروطهخواهان بایستی ما حکم تکفیر شما را میدهیم. شما اینها را میدانید؟ اینها در تاریخ است اینها را نمیگویند خب نباید هم گفت، ولی هست. بخاطر سوء تفاهم در مصادیق. آنها چه میگویند؟ مراجع نجف میگفتند جناب آقای آقاشیخ، ما این را میفهمیم ولی این موجی که علیه استبداد آمده، علیه عقبماندگی، این موج جهانی و منطقهای است جامعه ایران هم تشنه است ما نمیتوانیم وضع سابق را ادامه بدهیم ما نباید مدافع وضع موجود تلقی شویم. اولاً ما این حرکت را شروع کردیم خودت شروع کردیم و باید تا ته آن را برویم و الا رهبری این جریان را اینها در دست میگیرند. جریانهای بیدین و لامذهب در دست میگیرند ما نباید بگذاریم این جریان به دام جریانهای فراماسونری و دهری و همینهایی که تو میگویی بیفتد ولی این شیوه شما که جلوی اینها ایستادی، گاهی هم از زبانت در رفت که شاه گند است ولی اینها گندترند! بله ما هم دفع افسد به فاسد میکنیم ولی اینها افسد از شاه هستند چون شاه حداقل توهین به دین که رسماً نمیکند، اینها رسماً توهین میکنند. اگر مجبوریم انتخاب کنیم باز همان شاه باشد بهتر است ولی محدودترش کنیم. اینها که علیه دین شعار میدهند. مراجع نجف به مرحوم میرزا نائینی میگفتند جلوی این موج نباید بایستید این موج متوقف نمیشود جلوی او بایستی غرق میشوی باید سوار موج بشوی ضمن این که موج این را ما خودمان به کف جامعه آوردیم باید بایستیم و آن را مدیریت کنیم. اینجور نیست که این دربار و شاه و قاجار چون هیئت دولت و هیئت عزاداری امام حسین دارند اینها مذهبیاند. دقت کردید؟ سر مصادیق بحث میشد. حالا میرزا نائینی... میرزای نائینی حرفش را آنجا زده است. میرزای نائینی همین ولایت مطلقه فقیه که امام میگوید با تعبیر دیگر همین را گفته است. آخوند خراسانی مخالف ولایت فقیه بوده؟ اصلاً ما ولیّ فقیهی فعالتر از آخوند خراسانی در عصر قبل از انقلاب نداشتیم. آخوند خراسانی به اندازه امام(ره) در مسائل دخالت میکرد. پس ولایت فقیه چیست؟ آقا آخوند گفته که ولایت فقیه فلانطوری است! اولاً این را گفته، چیزهای دیگر هم گفته، این را نگفته. ثانیاً عمل خودش، آخوند خراسانی حکم تکفیر تقیزاده را در ایران داده است دستور میدهد که فلان وزیر و استاندار را برداند، فلانی را بگذارند، در لباس حکم داده، در قضای عمومی حکم داده، در مسائل اجتماعی حکم داده است. در اصل حکومت داده است. مدام دارند این آقایان فتوا میدهند. اینها سیاسی نبودند؟ ولایت فقیه چیست؟ ولایت فقیه همین است. من یک بار حساب کردم دستورات و احکام حکومتی که مرحوم آخوند خراسانی صاحب «کفایه» داده است در زمان خودش در آن مدت محدود، تازه رسماً هم حاکم نبوده، از امام(ره) بیشتر بوده است. و اتفاقاً از نوع ولایت مطلقه هم بوده که اِعمال کرده است ولایت فقیه همین کاری است که آخوند خراسانی کرده، همان ولایت فقیه است. در آن عصر به اندازه قدرتش. زمان امام(ره) این قدرت بیشتر شد چون مردم با امام بودند و حکومت هم تشکیل دادند اختیاراتش بیشتر شد اصل آن که تغییری نکرد. همین آخوند خراسانی صاحب کفایه بود که میگویند او سیاسی نبوده، فقه از سیاست جدا بوده و آخوندها به سیاست کاری نداشتند اصلاً ایشان محمدعلی شاه را وادار کرد که به نجف تلگراف بزند و تظاهر کند که آقا من اسلامیام اسلامخواه هستم، من مسلمانم من نگران اسلام و مرجعیت و روحانیت هستم این مشروطهخواهان لامذهب هستند. اینها بینشان کمونیست و... هست. اینطوری کرد. تظاهر به اسلام کرد. مجلس را به توپ بست از هیچ کس نترسید ولی از همین آخوند خراسانی ترسید چون آنها تهدیدش کردند و گفتند تو غلط کردی مجلس را به توپ بستی. گفت مشروطهخواهان با دین و آخوند خیلیهایشان نیستند یک عدهشان ارمنیها و کمونیستها هستند آخوند خراسانی میگوید تو از همه اینها بدتری، تو استبداد از همه اینها بدتری. – عین عبارت اوست – گفت من مخالفین را برای حفظ اسلام کشتم من میخواستم احترام شاه و روحانیون حفظ شود چون اینها با شما هم مخالف هستند فقط با من که مخالف نیستند اینها مخالف اسلام هستند. مراجع مشروطهخواه نجف، و در رأس همین مرحوم آخوند خراسانی، یک پاسخ تندی به شاه میدهد در ماه رمضان، در تلگراف میگوید که کل این نامهای که تو نوشتی این نامهات سرتا پایش مزخرف بود! تمامش خلاف قواعد اسلامی است پاسخ خیلی تندی میدهد و اصلاً الفاظ تو الفاظ بیمعناست این اسلامی که تو میگویی اسلام خودت است اینها قائل به فقاهت فقه سیاسی نبوده؟ دروغ؟ مرجع نجف به شاه ایران محمدعلی شاه، شاه استبداد مشروطه میگوید تو به اسلام چه کار داری؟ تو چنگیز این دورانی، تو جنایتکاری. اسلامخواهی تو تخریب اساس اسلام است. ادعا میکنی میخواهی شریعت را ترویج کنی این حرف توست ولی در عمل چه کار کردی؟ در عمل، تسلیط کفار بر جان و مال و ناموس مسلمین. تو این روسهای تزاری و کفار را بر جان و مال و ناموس این مردم مسلط و حاکم کردی. به انگلیسها هم که باج میدهی. قیام تبریز شده، همین ستارخان و باقرخان را شما ببینید در کتابهای روشنفکری تاریخی غرب قبل از انقلاب و اول انقلاب یک جوری نوشته بودند، ما سنمان کم بود فکر میکردیم این ستارخان از این جریانهای غیر مذهبی و روشنفکرهای غربزده و این تیپها بودهاند. بعد که رفتم زندگینامه او را خواندم دیدم بارها ستارخان میگوید من فقط به خاطر فتوا و حکم مراجع به صحنه آمدم. من اگر فتوای فقیه نبود نمیآمدم. ستارخان سردار ملی، قهرمان ملی، باقرخان فلان. علیه استبداد محمدعلی شاه اینها کسانی بودند که تبریز را مرکز قیام علیه شاه استبداد و علیه روسهای اشغالگر کردند خب همین آدم، مراجع نجف از اینها حمایت کردند. وقتی روسها به تبریز حمله کردند که بگیرند و دربار هم آمد حکومت هم آمد که با هم تبریز را بگیرند روز عاشورا هزاران نفر از مردم مذهبی هیئت راه انداختند و برای امام حسین(ع) قمه میزدند و همان روز 7، 8، 10تا از رهبران مشروطه که دینی بودند، "صدرالاسلام" که آخوند و مجتهد تبریز بود ضد حکومت بود اینها را وسط میدان شهر تبریز به دار کشیدند همین ستارخان و باقرخان زمان ما داشتند به عنوان چهرههای غیر دینی مطرحشان میکردند! و خیلیها هم باور کرده بودند. همین رئیسعلی دلواری رهبر مقاومت تنگستان و دشتستان جلوی انگلیسها، خب شما برو زندگی اینها را بخوان او میگوید من فقط به فتوا و حکم مراجع نجف آمدم بعد هم وصیت کرد شهید شدم جنازه من را بروید کربلا دفن کنید که الآن هم جنازه ایشان در حرم امام حسین است. همین امیرکبیر را به عنوان یکی از پیشگامان مدرنیته و نوگرایی غربی در ایران مطرح میکنند ایشان یک آدم کاملاً مسلمان است. این دستور داد علی محمد پدر جریان بابی و بهایی و آن خیانت را اعدام کنند این بهاییها به همین دلیل خیلی ضد امیرکبیر هستند. آن وصیت کرده، الآن قبر امیرکبیر در حرم امام حسین(ع) نزدیک ضریح است هیچ کس هم نمیداند. اغلب اینها میرزاکوچک خان به عنوان یک آخوند بیسواد کمونیست مطرح میکردند که این کمونیست بوده است. مجتهد است از شاگردان شهید مدرس است. از رهبران اتحاد اسلام است تنها کسی است که جلوی مارکسیستها و کمونیستها بعد از انقلاب بلشویک در شمال ایستاد و همانها به او خیانت کردند. شیخ محمد خیابانی حزب دموکرات است ولی آن موقع احزاب دیگری نبوده است شیخ محمد خیابانی چپ مدرن بوده! سکولار دموکرات بوده است! شیخ محمد خیابانی امام جماعت و نایب امام جمعه مسجد جامع تبریز است و داماد آن است اهل خامنه است. شیخ محمد خامنهای آخوند متدین است آن زمان، ادبیات چپ و ادبیات لیبرال است فضا حاکم است اینها مجبورند خودشان را تطبیق بدهند چنانکه در مشروطه مجبور بودند ولی سعی میکردند محتوا را حفظ کنند. مرجعیت نجف حکم داد که ستارخان و باقرخان در تبریز در محاصره ارتش شاه و روسها و تزارها هستند واجب است به آنها کمک کنید حتی حکم شرعی دادند که مسلمین از قفقاز و تفلیس و گرجستان کمک انسانی و مالی بکنند و اسلحه بیاورند و به مدافعین تبریز کمک کنند که مشروطه سقوط نکند. و گفتند جهاد در کنار این ستارخان و باقرخان مثل جهاد در رکاب امام زمان(عج) است. خب این حکمها بود که تبریز و مشروطه را نگه داشت و تهران را از دست استبداد درآورد. این کار چهارتا ارمنی و کمونیست و فراماسون نبود. اینها آمدند سر سفره حاضر و آماده نشستند کلاه ما را برداشتند. علما و مردم را فریب دادند و بازی دادند. انگلیسها پشت آنها آمدند مشروطه انگلیسی به جای مشروطه اسلامی آمد. این مرجعیت نجف بود که خطاب به قوای دولتی و رؤسای ایلات و عشایر فتوا داد و گفت حرام است جنگیدن با مشروطهخواهان، حمله به ستارخان و باقرخان در تبریز حرام است و حمله به مشروطهخواهان در تهران حرام است. به توپ بستن مجلس حرام بود. اصلاً مجلس شورا و انتخابات در ایران، تماماً مدیون حوزه و روحانیت و مرجعیت شیعه است مدیون حکم جهاد و فتوای جهاد است ولی از توی آن چه درآوردند؟ از توی آن سکولاریزم بیرون آوردند. به لحاظ سیاسی 10- 12 سال بعد از توی آن رژیم پهلوی را با همین قانون درآوردند! همان مجلس تبدیل به مجلس غیر دینی و ضد دینی شد. مراجع گفتند قتل مجلس خواهان در حکم اطاعت یزیدبنمعاویه است! یعنی هرکس به مشروطهخواهان و با مجلس دربیفتد سرباز یزیدبنمعاویه است و با مسلمانی منافی است. یعنی چه؟ یعنی هرکس جلوی مجلس و مشروطه بایستد مراجع نجف او را تکفیر کردند و گفتند کافر است. ماه رمضان است به انجمن ایرانیان استانبول در عثمانی تلگراف زدند میگویند مسلمین، شیعه، سنی، همه بیایید کمک کنید مجلس مشروطه در ایران نباید سقوط کند. همه به هم کمک کنیم. این خیلی مهم است. به حکومت عثمانی میگویند به ما کمک کن که دفاع کنیم جلوی شاه قاجار، شاه ایران بایستیم. با این که آنها سنی هستند و اینها عالم شیعه هستند. مراجع نجف تلگراف زدند به سلطان عبدالمجید دوم، سلطان عثمانی که خودش را خلافت سنتی میداند و اینها قبلاً بارها ایرانیها و با شیعه جنگیدند، در عراق و ایران شیعه کشتند. مراجع نجف به سلطان عثمانی نامه مینویسند که به ما کمک کنید شما برادران ما هستید و نگذارید مشروطه و مجلس در تهران شکست بخورد. مشروطهخواهان غربی سکولار میگفتند تحصن در حضرت عبدالعظیم و حضرت معصومه نکنید بیایید در سفارت انگلیس تحصن کنید چون آنها آخرت به دادتان میرسد ولی انگلیس در دنیا هست، مراجع گفتند نه اگر هم میخواهید به سفارتخانه بروید، بروید سفارت عثمانی که مسلمان هستند، سفارت انگلیس کسی نرود. یعنی مراجع شیعه نجف از سلطان سنی عثمانی کمک میخواهند میگویند که محمدعلی شاه با روسهای تزاری ساخته، مشروطه را دارند سرنگون میکنند علمای نجف و مراجع، از شما کمک می خواهند ایران دارد دست یک مُشت کافر میافتد و ما اگر بخواهیم یک دولت دیگری تظلّم کنیم و از او کمک بخواهیم ما میخواهیم دولتی باشد اسلامی و مسلمان، در حوزه اتحاد اسلامی و امت اسلامی به ما کمک کند. حتی یک چیز دیگر به شما بگویم وقتی انگلیسها حمله کردند عثمانی داشت شکست میخورد عراق را میگرفتند مراجع نجف فتوا و حکم دادند که دفاع از عثمانی واجب است همه مراجع حکم دادند که دفاع از حکومت عثمانی سنّی واجب است هرکس در راه دفاع از این حکومت کشته شود شهید راه خداست و انشاءالله با اهل بیت(ع) محشور هستند. چون آن طرف انگلیسها و کفار هستند. ایتالیا لیبی را اشغال کرده، مراجع نجف فتوا دادند و حکم دادند که جهاد علیه ایتالیا واجب است هرکس هر طور میتواند باید به مردم اتیوپی و حبشه کمک کند و به مردم لیبی کمک کند. اینها فقه سیاسی است پس اینها چیست؟ اینها ولایت فقیه را قبول نداشتند؟ همینها ولایت فقیه است. در عصری که حکومت دستت نیست اینطوری است بعد باید حکومت درست کنید و به این شیوه حکومت را اسلامی کنید و جامعه را اسلامیتر کنید بعد مرحوم "شیخ فضلالله" ترور شد قبل از این که او را اعدام کنند بعد از این که مشروطهخواهان به تهران آمدند و آن یپرمخان ارمنی رئیس پلیس مشروطه شد آن خط خیانت کمکم حاکم شد. شیخ فضلالله یکی دو بار هم ترور شد توسط عوامل انگلیس و فراماسونها و توسط کمونیستها که از بیرون خط میگرفتند. یک بار یک کسی بود به نام کریم دواتگر که مرحوم شیخ فضلالله را ترور کرد گفت این ضد مشروطه است. او را گرفتند. وقتی این قضایا اتفاق افتاد و از آن طرف هم روسها ارتششان وارد ایران شد دخالت کرد مرحوم آخوند خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی دیدند که علمای مشروطهخواه در حضرت عبدالعظیم و در سفارت عثمانی تحصن کردند حکم شرعی قاطع دستخط دادند که تا قطع ریشه استبداد شاه قاجار، حمایت از مشروطهخواهان واجب است تا شاه هست باید مشروطهخواهی و پرچم مشروطه بالا برود حمایت از آنها واجب است و مادامی که مجلس شورای ملی در ایران اقامه نشده – گوش کنید – تا مجلس دوباره تشکیل نشود مراجع نجف حکم دادند که تا مجلس نیاید هیچ کس به مأمورین حکومت ایران مالیات ندهد. حرام است به حکومت مالیات ندهید. این حکومت، حکومت جور است و حرام است و حرام است به شاه مالیات بدهید. معاونت به این حکومت حرام مطلق است از مصادیق اعانت به این سفّاک و شاه است و تقویت کفر است و تسکره اقامت هم از او نگیرید و هیچی هم به او ندهید اینها رسمی نیستند. بعد که ارتش تزارها به سمت تبریز حمله کردند مراجع نجف باز اعلامیه نوشتند حتی به کشورهای غربی، یعنی به آلمان و انگلیس و فرانسه که شماها که ادعا میکنید هدف ما پیشرفت ایران بوده، خب حالا که ارتش تزار دارد به ایران میآید خب عملاً اعتراض کنید با این که خود آنها هم جنایتکارند. و بعد تصمیم میگیرند به ایران بیایند. اینها را نمیدانید. نه شما اینها را در حوزه میدانید نه دانشجو اینها را در دانشگاه میداند نه افکار عمومی اینها را میداند. برای ما مسائل را تحریف میکنند.
من با این نمونه عرضم را ختم کنم. وقتی که دیدند مشروطه و مجلس دارد شکست میخورد و ارتش بیگانه هم دارد وارد ایران میشود و اشغال میکند همه مراجع نجف، همین آخوند خراسانی صاحب کفایه درسش را تعطیل کرد نگفت که آقا ما حالا داریم بحثهای فقاهتیمان را میکنیم وظیفهمان را انجام بدهیم! نه، گفت اینطوری است؟ ولایت فقیه همین است. اینها درسهایشان را تعطیل کردند و گفتند خودمان به ایران میرویم و به صحنه میرویم هم با ارتش تزارهای اشغالگر میجنگیم و هم جلوی شاه میایستیم مخصوصاً این که شیخ فضلالله هم ترور شدند اینها یک کم فهمیدند که شیخ فضلالله نوری یک چیزهایی میداند که میگوید این چیزهایی که ما کلی میگوییم مثل این که آنجا یک خبرهای دیگری هم هست. شما میدانید بعد از این که شیخ فضلالله به دار کشیده شد حتی میرزای نائینی کتاب «تنبیه الامّه و تنزیه الملّه» که مانیفست فقهی به نفع مشروطه و مجلس بود این را جمع کرد و گفت جمع کنید. گفت این مشروطهخواهان از این کتاب من سوء استفاده کردند مگر ما میخواستیم شیخ فضلالله را به دار بکشیم؟ تهش این شد؟ "آیتالله بهبهانی" و "آیتالله طباطبایی" هم در تهران با شیخ فضل الله زاویه دارند. شیخ فضلالله را که به دار کشیدند بعد از مدتی، بعضی از همین به اصطلاح مشروطهخواهان آمدند بهبهانی را ترور کردند و کشتند! آیتالله طباطبایی هم خانهنشین شد و پسرش هم وارد فراماسونری کردند. حتی مرحوم صاحب «عروه»، "مرحوم آقای سیدکاظم طباطبایی یزدی" ایشان با مشروطه مخالف بود موافق نبود، یعنی از اول بدبین بود البته به لحاظ حکم فقهی نه، به لحاظ موضوع و مصداق. مرحوم صاحب عروه، شیخ فضلالله را بیشتر داشت و میگفت آخوند و میرزا نائینی و ملاعبدالله مازندرانی، و آقایان دیگر مراجع ایشان میگفت اینها دارند اشتباه میکنند این تختهگاز از مشروطه و مشروطهخواهان حمایت میکنند اینها کامل در کنترل شما نیستند. لذا سیدیزدی صاحب عروهالوثقی که به آن حاشیه میزنند در درس خارج فقه و مرجعیت و اجتهاد میکنند، ایشان با این که سر قضیه مشروطه احتیاط داشت میگفت من نمیتوانم تشخیص بدهم که الآن شما دارید درست میگویید یا شیخ فضلالله دارد درست میگوید؟ من حمایت نمیکنم! ایشان از مراجعی بود که صریحاً از مشروطه حمایت نکرد گاهی هم بدبین بود. ولی وقتی این قضیه پیش آمد ایشان گفت من هم میآیم. یعنی خود صاحب عروه گفت من هم با آخوند خراسانی به ایران میروم. ببینید اینها اعلام حمایت کردند و حکم دادند. آخوند خراسانی و یک عده از علما حرکت کردند که به ایران بیایند، درس و بحثشان را تعطیل کردند. آمدند رسیدند کاظمین، بغداد، زیارت کاظمین، هزاران نفر از مردم سنی و شیعه بغداد، یک فرسخ دو فرسخ به استقبال علمای شیعه و عشایر آمدند و همین صاحب کفایه، عشایر با اسلحه به استقبال آمدند. مردم بغداد چقدر هم سنیشان و شیعهشان را احترام کردند. آنجا هنوز دست عثمانی بود. دهها هزار نیروی نظامی و 40- 50 هزار ارتش عثمانی آمدند. رجال دولت عثمانی آمدند. سفرای دولتها آمدند که عجب! مراجع دارند میآیند ایران که خودشان مستقیماً وارد عمل شوند هم علیه شاه و هم علیه تزارها و اشغالگران کشور که دارند از خارج میآیند. همینجا بود که این فشارها باعث شد در داخل هم شاه تسلیم شد شکست خورد، مشروطهخواهان پیروز شدند از وسط راه برگشت. اینها تا کاظمین و بغداد آمدند و داشتند سمت ایران میآمدند، از آنجا که شاه از سلطنت خلع شد و مشروطه پیروز شد و مجلس پیروز شد، مرحوم آخوند گفت خیلی خب ما برای همین میخواستیم برویم.
یک عالمه اعلامیه تلگراف و رسالههای فقهی مراجع دارند قبل از این که استبداد صغیر شروع شود. بعد که قضیه استبداد مطلقه شاه بود اعتراض فقهی به مسئله استقراض خارجی که وامهای بدجور از انگلیس و روس میگرفتند و کشور و حکومت، کلاً زیر بار دِین میرفت. حکم و فتوا در مخالفت با اعطای امتیازها به کشورهای خارجی، همین قراردادهای وابستهآور که مدام حکم میدادند. اعتراض میکردند که چرا خارجیها در ایران نفوذ دارند و بر دربار و بر اقتصاد و بر ارتش ایران، در دولت و در مجلس حاکم هستند. وضع اقتصادی کشور را مورد نقد و اعتراض قرار میدادند چرا به مردم و رعایا تعدّی میشود و چرا به فقرا ظلم میکنید و از مجلس و از مشروطیت محکم اینها دفاع کردند و اگر اینها نبودند حکومت قاجار به چیزی تن نمیداد. داخل خود مشروطهخواهها اختلاف افتاد. مشروطهخواهان بیدین و مشروطهخواهان دیندار. بین مشروعهخواهها، مشروعه مشروطه. سرِ قانون اساسی و متمم قانون اساسی اختلاف شد. جریان سکولار غیر دینی غربگرای انگلیسی و جریان مشروطه اسلامی، دعواها از مجلس مشروطه شروع شد. خود مراجع میگفتند ما باید حمایت کنیم رنگ مذهبی آن حفظ بشود دست لامذهبها نیفتند و مارک لامذهبی روی مشروطه و روی مجلس نخورد ما باید در صحنه باشیم تا اینجا هم ما بودیم که آوردند، راست هم میگفتند. از آن طرف هم بعضی از علما مثل مرحوم شیخ فضلالله مخالفت میکردند بعضی مراجع میگفتند باید یک کاری بکنیم که یک وقت نگویند که علما طرفدار شاه و استبداد هستند و مخالف مشروطه و مجلساند! لذا از این جهت باز محکمتر آمدند و در واقع اجازه ندادند که مشروطهخواهی تکفیر بشود و به مشروطهخواهی مشروعیت دادند. اینها خیلی نقش داشتند یعنی یک نفوذ معنوی مراجع و علما بود این کار را کرد. استبداد خشنی بر ایران حاکم شد. سر این که مجلس را به توپ بستند و آن اتفاق افتاد یک مرتبه – بدانید – حتی بعد از پیروزی موقت، دوباره مجلس و مشروطه شکست خورد مشروطه خواهان در رفتند! یک عدهشان فرار کردند و به خارج از کشور رفتند. یک عدهای مخفی شدند، یک عدهای زندان و اعدام و تبعید شدند و روزنامهها و مجلات و احزاب کلاً تعطیل شد که تازه راه افتاده بود. یک مرتبه در ایران مشروطه شکست خورد و همه خفه شدند و همه ترسیدند. ارتش بیگانه هم از آنها حمایت میکرد. اینجا که نجاتش داد؟ "احمد کسروی" یک آدم ضد آخوند ضد شیعه بود. کسروی اول در تبریز آخوند و طلبه بود بعد روحانی مجلس شد و بعد علیه تشیع شروع به فرقهسازی کرد گفت هم تصوف انحراف است هم تشیّع انحراف است، هم بهاییگری انحراف است، همه اینها انحراف هستند من خودم یک دین تازه آوردم! بعد هم ادعای پیغمبری کرد. به امام صادق(ع) اهانت کرد. مفاتیح را آتش زد. کتابهای حافظ و سعدی و مولوی را آتش زد و گفت این دعاها و این شعرها و این ادبیات و این عرفانبازیها اینها نگذاشته این کشور پیشرفت کند بعد یک جریانی خودش ساخت که آن هم یک جریان خبیثی بود بعد به حکومت رضاخان خیلی کمک کرد که بعداً شهید نواب صفوی آمدند و با او یک عالمه بحث کردند و او جواب نداد بعد طرفدارانش به نواب اسلحه نشان دادند و گفتند این دفعه اگر بیایی با این طرف هستی! نواب میگفت پسرعمو، چون او هم سید بود، بحث کنیم. وقتی دید دیگر بحث نمیکند و توهین میکند و اسلحه نشان داد، نواب گفت خیلی خب اگر بحث اسلحه است پس جواب اسلحه، اسلحه است که دیگر فدائیان او را زدند. محکم هم ایستادند. تروریست نبودند که بیگناه را بزنند در بروند. طبق قانون و شرع ایستاد، گفت من زدم، الله اکبر. فدائیان اینطوری بودند. آن لحظهای که تمام مشروطهخواهان شکست خوردند، فرار کردند مخفی شدند، تبعید بودند دستگیر شدند و یک عدهای کشته شدند و یک عدهای تسلیم شدند و یک عدهای با حکومت همکاری کردند. روزنامهها، جلسات و سخنرانیها تعطیل شد فقط علما و مراجعی که در نجف بودند و بعضی از علما در ایران، پرچم را بالا نگه داشتند و دوباره داد زدند مشروطه، مجلس، مشروطه، مجلس، از زیر خون و خاک، دوباره بیرون آوردند. – این حرف احمد کسروی که اسم او را بردم برای این گفتم – یک آدم ضد آخوند ضد شیعه، یک آدم مرتد که بعداً مرتد شد، این آدم در تاریخ مشروطه میگوید، میگوید مخصوصاً در دوران استبداد صغیر که کل انقلابیون و مشروطهخواهان شکست خوردند و مجلس رفت پی کارش! اصلاً کل قضیه تمام شد، میگوید اینجا فقط فتواهای علما بود، اگر فتواهای علما و مراجع نجف نبود کمتر کسی به یاری مشروطه جرأت داشت. همه ترسیدند، همه مأیوس شدند و نتوانستند. اینها دوباره نجاتش دادند.
هشتگهای موضوعی